که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!
رابطه عقل و سعادت
معیار تشخیص سعادت عقل است و انسانها به کمک عقل خود سعادت یا شقاوت را میفهمند، این مسأله مهم مطرح مىشود كه آيا عقل انسان براى تشخيص صحيح سعادت كافى است و يا سعادت آنقدر مبهم و پيچيده است كه از ماوراء عقل (يعنى هدايت وحى) بايد معرفى شود؟
نظریه معروف ارسطو را نقل می کنیم که گفته است: «هر كسى فطرتاً و طبيعتاً طالب سعادت خويش است»
مسلماً عقل انسان او را به سوی سعادت میراند و کمال زندگی او را در کسب مجموعه عواملی میداند که در دراز مدّت مصلحت جامع او را به دنبال داشته باشد، اما این سؤال مهم مطرح است که آیا این سطح از قوه عاقله در همه انسانها به صورت بالفعل وجود دارد؟ یا فقط در فطرت آنها قوه ای نهاده شده که میتواند به فعلیت نزدیک شود و سپس آثار و قضاوتهای خود را محقق کند. استاد مطهری نظر دوم را میپذیرند به این معنی که انسان تا وقتى كه قوه عاقله صد درصد بر غرائزش حكومت نكند، طالب و تابع لذت است. انسانهاى عقلى و مسلّط بر غرائز كه نقشه كلّى در زندگى براى خود دارند و لذتها و رنجها را با همه عواقب و نتايج آن در نظر مىگيرند طالب واقعی سعادتند و الا نمیتوان هر انسانی را بالفعل در مسیر سعادت و پویای آن دانست. چون «سعادت» يك مفهوم عقلى است نه يك مطلوب غريزى.
راه سعادت
اما این که راه رسیدن به سعادت چیست مهمترین پرسش بشر بوده و هست. طبعاً با تفاوتهایی که بین انسان و حیوان وجود دارد میتوان دریافت که انسان نمیتواند مانند حیوانات، تنها با پیروی از غریزه، راه خود را پیدا کند. آزمون و خطا نیز راه به جایی نمی برد چون نتیجه بخشی واقعی برنامه ها درجهان دیگر مشخص خواهد شد. پس باید برنامه ای برای سعادت بشر تدوین شود که قطعاً طرح و تنظيم آن، فرع بر شناخت انسان با تمام استعدادها، توانایی ها و خطرات پیش روست، زيرا سعادت از شكفته شدن استعدادها و بروز و ظهور و فعليت يافتن قوه ها پيدا مى شود.
از سوی دیگر جهان آخرت و عوالم غیر مادی توسط هیچ انسانی تجربه و بررسی نشده است تا بتوان نیازهای آن را در برنامه سعادت لحاظ نمود. اینجاست که ضرورت وجود دین، و پیروی از آن به عنوان تنها برنامه سعادت مشخص می شود.
نقش دین در منظومه فکری استاد مطهری بقدری قوی و حیاتی است که با همة تسلط و احاطهای که بر قواعد منطقی و مسائل فلسفی داشت، افراد ساده ولی متدیّن را به فلاح و رستگاری نزدیکتر میدانست و میفرمود: بسيار ديده مى شود كه افرادى كم اطلاع و ساده ضمير كه خود را تسليم طرح انبياء كرده اند بدون آنكه كاملا به مزاياى آن پى برده باشند آن اندازه از سعادت بهره مند مى باشند كه يك صدم آنرا يك نفر ديگر كه مدعى دانش است دارا نيست زیرا این با شمع كم فروغ دانش خود مى خواهد اين بيابان بیكران را بپيمايد و سر گشته به اين سو و آن سو مى دود.