تربیت فرزند

  • خانه 

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

07 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​تفويض
در مقابل افراط «جبرگرايان» گروهي به تفريط در جهت مقابل افتاده‌اندكه، آنها را «قدريون» و «مفوضه» مي‌نامند. آنها به طور صريح مي‌گويند: اعمال ما به دست ما است و خدا مطلقا به كردارهاي ما كاري ندارد و بدين ترتيب قلمرو حكومت الهي را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته و در واقع راه شرك را پيموده‌اند.

طرفداران اين ديدگاه، نيز به ظواهر آياتي از قرآن كريم، بدون در نظر گرفتن آيات ديگر تمسك جسته‌اند، كه برخي از آنها عبارت است از:

 و ان ليس للانسان الا ما سعي، و اين‌كه براي انسان بهره‌اي، جز سعي و كوشش او نيست(نجم/39).

 قل الحق من ربك فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر، بگو: اين حق است از سوي پروردگارتان هركس مي‌خواهد ايمان بياورد و هركس مي‌خواهد كافر شود(كهف/29).

و آيات طور/19، نور/11، النجم/41، زمر/7، انسان/29، مزمل/19، مدثر/55، نبأ/39، عبس/12، شمس/7و10و…

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است!!!

06 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​جبر
در طول تاريخ همواره كساني طرفدار نظريه جبر بوده‌اند. پيدايش اين عقيده انحرافي تنها به‌خاطر اشتباهات فلسفي و علمي نبوده است، بلكه عوامل مختلفي، از جمله مسائل رواني و اجتماعي (مانند فرار از تعهدها، مسئوليت‌ها، رهايي از قيد و بندها و پوشش بر شكستها و ناكامي‌هاي خود كه بر اثر كوتاهي و سهل انگاري حاصل شده است) نيز در پيدايش آن دخالت داشته‌اند.

به عبارت ديگر مي‌توان گفت: يكي از عوامل پذيرفتن اين ديدگاه، رسيدن به هوسهاي سركش خويش بوده است. و گاه استعمارگران براي درهم كوبيدن مقاومت مردم و خاموش كردن آتش قهر ملتها با توسل به اين عقيده كارهاي ستمكارانه و غلط خود را توجيه كرده و به آنها تلقين مي‌كردند كه، سرنوشت شما از اول همين بوده و غير از تسليم و رضا چاره ديگري نداريد. روشن است كه با پذيرش اين مكتب، اعمال همه حاكمان جور موجه مي‌شود و گناه همه گنه‌كاران قابل توجيه است و فرقي ميان مطيع و مجرم باقي نخواهد ماند.

طرفداران اين نظريه به ظواهر آياتي از قرآن نيز تمسك كرده‌اند كه برخي از آنها عبارتند از:

و ما كان لنفس ان تؤمن الا باذن الله و يجعل الرجس علي الذين لا يعقلون، (اما) هيچ كس نمي‌تواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا و پليدي را بر كساني قرار مي‌دهد كه نمي‌انديشند(يونس/100).

قل لا املك لنفسي نفعاً و لا ضراً الا ما شاء الله، بگو: من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد(اعراف/188).

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

03 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​موانع شكوفايى فطرت
اگرچه وجود عوامل خاصى براى به فعليت رسيدن فطرت لازم و ضرورى است، ولى اين يك روى سكه است و روى ديگر آن، فقدان موانع رشد فطرت است. اين موانع، به قرار زير است:

1. غفلت از خويش: اين غفلت سبب مى شود انسان به بيرون از خود توجه كند. چنين كسى، به خود نمى پردازد و در نتيجه، موجبات شكوفايى خود را فراهم  نمى كند.

2. وسوسه هاى علمى و شيطانى: انسان از قوه اى به نام «تخيل» برخوردار است. كار اين قوه، توجه به خاطرات گذشته و تجزيه و تركيب و برقرارى ارتباط  بين آنهاست. شيطان اگر بخواهد كسى را فريب دهد، وهم و خيال را به جاى عقل مى نشاند و در نتيجه، او را از ديدن حقايق شهودى يا گرايش به فضيلت تقوا محروم مى كند.

پندارگرايى: انسان گاه دچار پندارهايى مى شود؛ از جمله اينكه خدا او را نمى بيند، با مرگ نابود مى شود، مال و جاه، انسان را جاودانه مى كند و… . سرّ اينكه  انسانِ پندارگرا از شهود حقيقت و گرايش به فضيلت محروم مى شود، اين است كه پندار، امر باطلى است و انسان گرفتار در پندار، تلاشى براى شكوفايى فطرت خود در دو بعد علم و عمل نخواهد كرد.

3. عقل متعارف: عقل متعارف، عقلى است كه همه تلاش و كوشش را براى حفظ حياتِ ظاهرى مى كند. اگرچه اين عقل در ابتدا و براى سير به سوى فضايل  لازم است، اما هر مرحله نسبت به مرحله بالاتر عِقال است و انسانى كه بخواهد به اوج لقاى خداوند راه يابد، عقل مانع است.

4. كبر: كبر فضاى دل را تيره و كدر مى كند و انسانى كه دلش تيره شد، از شهود و گرايش به فضيلت باز مى ماند.

5. خودبينى و هوس: از موانع بزرگ شكوفايى فطرت، گرفتار شدن در دام خودبينى و هوس مدارى است. انسانى كه خواهش هاى نفسانى جلوى بينش و  گرايشش را بگيرد، از شكوفايى خود باز مى ماند. اين دسته از انسان ها به اين دليل كه قبله آنها منافع شخصى است و همه چيز را در خود و براى خود مى بينند، از سير و سلوك باز مانده و فطرتشان شكوفا نخواهد شد.

6. دنياگرايى: تعلق به دنيا و علاقه به آن، از موانع اساسى شكوفايى فطرت است و مى توان تمام موانع شكوفايى فطرت را به اين مانع كه دربردارنده همه  آنهاست، ارجاع داد. محبت به دنيا سبب تباهى و فساد علمى انسان است. به همين علت است كه خداوند انبيا را فرستاده تا پرده دنياگرايى را از جلوى چشمان انسان كنار بزنند. اگر انسان با عالم باطن آشنا شود، فضيلت را در خود پياده خواهد كرد.

7. زنگار دل: آيينه اگر غبارآلود شود، هرگز نور حق و خير در آن نمى تابد و چيزى را نشان نمى دهد؛ زيرا آيينه گَردگرفته، حجاب قرار مى گيرد و انسان محجوب، از ديدن حق و گرايش به آن محروم است.

به بيان ديگر، مانع شكوفايى فطرت انسان، جهل علمى و جهالت عملى است. جهل علمى، يعنى اينكه انسان وظيفه خود را نداند و جهالت عملى آن است كه انسان به وظيفه معلوم خود عمل نكند.

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

03 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​فطرت در انديشه علما
1. امام خمينى قدس سره: مقصود از فطرت الهى كه خداى تعالى مردم را بر آن مفطور فرموده، حالت و هيئتى است كه خلق را بر آن قرار داده كه از لوازم وجود آنها و از چيزهايى است كه در اصل خلقت، خميره آنها بر آن مخمر شده است. فطرت الهى از الطافى است كه خداى تعالى آن را به انسان اختصاص داده و ديگر موجودات يا اصلاً داراى اين گونه فطرت هايى كه ذكر مى شود نيستند يا ناقص اند و يا بهره كمى از آن دارند (امام خمينى، 1368، ص 153).

2. علّامه طباطبائى: فطرت اساس و بنا، نوع و به معناى ايجاد و ابداع مى باشد. فطرت بر گونه خاصى از آفرينش دلالت دارد؛ يعنى طبق اين فطرت يا آفرينش خاص، انسان به سوى شيوه خاصى از زندگى، با غايتى مشخص، گرايش داشته و به سمت آن هدايت شده است. مراد از اين شيوه خاص همان دين الهى است (طباطبائى، 1417ق، ج 16، ص 186). فطرت انسان، امرى بالقوه است كه اگر تحت شرايط خاصى قرار بگيرد از مرحله قوه و استعداد درآمده و در جهت شناخت عقايد حق و اعمال صالح به مرحله فعليت مى رسد (همان، ج 7، ص 270).

3. علّامه جعفرى: فطرت عبارت است از جريان طبيعى و قانونى نيروهايى كه در انسان به وجود مى آيد. بنابراين، براى هريك از نيروهاى غريزى و مغزى و روانى، فطرتى وجود دارد كه جريان طبيعى و منطقى آن نيرو مى باشد (جعفرى، 1368، ص 141).

4. آيت اللّه جوادى آملى: فطرت به معنى سرشت خاص و آفرينش ويژه انسان است و امر فطرى يعنى آنچه كه نوع آفرينش انسان، اقتضاى آن را داشته و مشترك بين همه انسان هاست (جوادى آملى، 1384، ص 24). انسان در هنگام تولد، حيوان بالفعل و انسان بالقوه است و چنانچه از عقل و شرع تبعيت كند فطرتش شكوفا شده و به فعليت مى رسد (همان، ص 144). فطرت، كه همان بينش شهودى انسان به هستى و گرايش آگاهانه و كشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خداوند است، نحوه خاصى از آفرينش است كه حقيقت آدمى به آن نحو، سرشته شده و جان انسانى به آن شيوه خلق شده است (همان، ص 25).

5. آيت اللّه مصباح: چيزى را فطرى مى گوييم كه نوع خلقت انسان، اقتضاى آن را داشته باشد و خدادادى و كمابيش مشترك بين همه افراد انسان باشد و ازاين رو، شامل همه بينش ها و گرايش هاى خدادادى انسان شود (مصباح، 1386، ص 36). آنچه در اين بين مشترك است اين است كه فطرت آفرينش ويژه انسان است و مشترك در ميان همه انسان هاست.

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است!!!

03 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​

فطرت در قرآن
1. آيه 30 سوره روم

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَالنَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»؛ پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمى دانند.

آيه مزبور، تنها آيه اى است كه واژه «فطرت» در آن به كار رفته و از دين فطرى سخن مى گويد.

از اين آيه معلوم مى شود: اولاً، فطرت در همه انسان ها هست، نه اينكه مخصوص مؤمنان يا اعم از آنان و اهل كتاب باشد. ثانيا، دين اسلام هم فطرى انسان شناخته شده است.

2. آيه ميثاق (آيه 172 سوره اعراف)

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»؛ و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود): آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم! (چنين كرد، مبادا) روز رستاخيز بگوييد: ما از اين، غافل بوديم (و از پيمان فطرى توحيد بى خبر مانديم).

اين آيه كه به «آيه ميثاق» معروف است، از جمله آياتى است كه در تفسير آن اختلاف نظرهاى فراوانى وجود دارد. اين آيه بيانى نمادين و رمزى دارد و به ضميمه آيه بعد، به اجمال سه امر زير را بيان مى كند:

الف) خداوند در يك مرحله از خلقت، همه فرزندان آدم را تا قيامت ظاهر ساخته است.

ب) خداوند فرزندان آدم را گواه بر خدايشان قرار داده و از آنان بر ربوبيت خويش اقرار گرفته است.

ج) هدف از گرفتن اين اقرار و اعتراف و شهادت آن بوده است كه مشركان در قيامت ادعاى غفلت و بى خبرى از حقيقت توحيد و يكتايى خدا نكنند و تقليد از نياكان را دليل بر بى گناهى خويش نشمرند.

بنابراين، هر انسانى، نوعى معرفت به خداى يگانه دارد كه مى توان از چگونگى آن، به اين صورت تعبير كرد: خدا به آنان فرمود: «الست بربّكم» و آنان پاسخ دادند: «بلى شهدنا». با توجه به برداشت هاى مختلفى كه در اين باره آمده، مى توان گفت: هر انسانى شناخت حضورى نسبت به خداى متعال دارد؛ كه آن معرفتى فطرى است.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تربیت فرزند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس