تربیت فرزند

  • خانه 

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

14 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​معرفت انسان به آفریننده این جهان

وقتی انسان به ارتباط و سنخیت خود با جهان پی ببرد، پرسشی که در ذهن او پیش می‌آید این است که آفریننده و ناظم و مدبّر این جهان و او کیست؟ این‌جا است که باید به سوی شناخت خالق خود و جهان قدم بردارد. که این حرکت معرفتی، حرکت موجود ناقص به سوی موجود کامل است؛ زیرا انسان ناگزیر باید بپذیرد که موجود کامل و مطلقی وجود دارد که او و دیگر موجودات جهان هستی وابسته به او است. اگر احساس وابستگی و فقر به سوی موجود کامل مطلق در یک انسان به وجود بیاید، همه هستی خود را در همه احوال در حیطه علم خداوندی خواهد یافت و انحراف از مسیر  حق را هرگز به خود راه نخواهد داد. نتیجه دیگری که از این احساس نصیب انسان می‌گردد، این است که ناگواری‌ها و مصائب دنیا و گرفتاری‌های طبیعی‌ای که بدون اختیار سر راه هر انسانی را می‌گیرند، وی را آزار نخواهند داد، و جهان هستی با کمال عظمتی که دارد، در برابر قدرت روحی چنین انسانی، توانایی مقابله ندارد؛ زیرا او در حال توجه شدید به خداوند متعال انقطاع کلی از جهان هستی پیدا می‌کند، در این حال چنان اوج می‌گیرد که همه جهان مانند یک نمود ناچیز در برابر او مطرح می‌شود.


زندگی انسان در جهان

دین اسلام به دو جهان عقیده دارد:یکی همین جهان مادی که در آن زندگی ‌می‌کنیم و دنیا نامیده می‌شود، دیگری جهان واپسین که بعد از مرگ بدانجا منتقل می‌شویم و به آن، جهان آخرت می‌گویند. زندگی انسان در این جهان با مرگ پایان  نمی‌پذیرد، بلکه بعد از مرگ به جهان آخرت منتقل خواهد شد. اسلام، این جهان را گذرا و فانی و خانه بین راه و محل عبور می‌داند و جهان آخرت را سرای جاویدان و جایگاه ابدی می‌خواند. پس، حقیقت دیگری که انسان‌ها در هر دو جهان با آن مواجه هستند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند، «حق حیات و زندگی» است.

← واقعیات زندگی مادی
انسان برای زندگی در واپسین باید از زندگی دنیای مادی گذر کند، اما برای زندگی گذرایی در این دنیا، با واقعیّاتی روبرو است، که برای زیستن در کنار این واقعیّات نیازمند راهنمایی و اندیشه درست است:

←← واقعیت اول: کمال خواهی
از آن‌جایی که طبیعت حقیقی انسان، تکامل ‌پذیر است؛ کمال‌خواه آفریده شده و به دنبال اندیشه و عملی ایده‌آل است و در جست‌وجوی حقیقتی است که پیوندش با او بیش از یک ارتباط معمولی باشد؛ به همین جهت، برای رسیدن به این خواسته‌ فطری باید برای زندگی و ارتباط ثمربخش با جهان هستی از روشی صحیح بهره‌ بگیرد، و یک خط مشی معیّنی داشته باشد؛ لازمه انتخاب چنین خط مشی صحیحی این است که به سوی یک هدف و جهت سیر کند و از اموری که موافق با هوس‌های زود گذر او است، اما با هدف اصلی زندگانی و اصول انسانی مباینت دارد، بپرهیزد. بشر موجودی است با خواسته‌های بی‌نهایت و مجهز به نیروی فکر، که اگر برای خود در زندگی ضابطه‌ای نشناسد، در درّندگی و خون آشامی، جهان را به تباهی می‌کشاند.

←← واقعیت دوم:تمایلات بشری
در نهاد انسان بذر تمایل‌های گوناگونی افشانده شده، که هر یک در تأمین سعادت و ترقّی و پیشرفت او نقش مهمی دارد؛  بزرگ‌ترین نیروی محرّک چرخ‌های زندگی و جنبش‌های افراد، تمایل‌هایی است که از درون آنان سرچشمه می‌گیرند. تا وقتی که آدمی پیوندش با زندگی پابرجا است، دلش از تمنّا و آرزو نمی‌افتد و شراره‌های امیال، در کانون دلش زبانه می‌کشد. رنج‌های پی‌در‌پی و مشقّت‌های دنباله‌داری که او آنها را بر خود هموار می‌سازد، به خاطر برآورده کردن خواسته‌های درونی است؛ همین که یکی از امیال خود را عملی ساخت، خواهش دیگری در قلبش جوانه می‌زند و روح جنبش و حرکت در کالبدش می‌دمد و او را به تلاش و فعالیت تازه‌ای وا می‌دارد.  در یک شکل، انسان محو و قربانی می‌شود؛ به تعبیر قرآن «اسفل سافلین»  می‌گردد؛ یعنی پست‌ترین، و ساقط‌ترین موجود جهان می‌شود؛ تمام ارزش‌های  عالی و مختصات انسانی او از میان می‌رود؛ و در یک شکل دیگر برعکس، دنیا و نعمت‌های آن فدای انسان می‌گردد و در خدمت انسان قرار می‌گیرد و او ارزش‌های عالی خویش را باز می‌یابد. این است که خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید:«ای بنده من! همه چیز برای تو آفریده شده و تو برای من آفریده شده‌ای».

← نیاز انسان به رهبر
این‌جا است که اگر انسان خوب رهبری نشود و خود از خود مراقبت نکند، ارتباط و علاقه او به اشیاء به واسطه «تعلّق» و «وابستگی» تغییر شکل می‌دهد، «وسیله» به «هدف» تبدیل می‌شود، «رابطه» به صورت «بند» و «زنجیر» در می‌آید، و حرکت و تلاش و آزادی تبدیل به توقّف و رضایت و اسارت می‌گردد. این است آن چیزی که در اسلام نکوهش شده است و بر خلاف نظام تکاملی جهان است و از نوع نقص و نیستی است نه کمال و هستی. لذا انسان نمی‌تواند به تنهایی  برای تأمین سعادت دنیوی و اخروی خویش برنامه کاملی تنظیم کند، بلکه ضرورتاً باید از رهنمودها و برنامه‌های پیامبران- که به وسیله وحی با آفریدگاردر ارتباط بوده اند .

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

14 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​تعدادی از آیات قرآن کریم به راز آفرینش و هدف از خلقت و در نهایت هدف از برنامه های تربیتی پرداخته است. اگر چه هدف هایی که در قرآن آمده است به نظر گوناگون و متنوع می آید، اما - همان طور که توضیح خواهیم داد ـ به یک هدف باز می گردد، برخی از هدف های اعلام شده قرآن از این قرار است:
1 ـ هدایت یافتن:

(رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی)؛ پروردگار ما کسی است که به هر موجودی خلقت در خور بخشید و سپس او را هدایت کرد. (وَ إِذْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ)؛ به موسی کتاب و قرآن دادیم، تا شاید هدایت شوید.

2 ـ شکرگزاری:

 (وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمْ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)؛ خداوند شما را از رحم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما چشم و گوش و قلب قرار داد تا شاید شکرگزاری کنید.

3 ـ رشد:

(فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ)؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من  ایمان بیاورند، تا راه یابند [و به سعادت رسند].

4 ـ حیات طیّب:

(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً)؛ هرکس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم.

5 - پرستش: از آنجایی که همه هدف های اعلام شده بالا از آثار یا مصادیق بندگی و عبودیت است، قرآن کریم به صراحت هدف از آفرینش را عبودیت معرفی می کند:

 (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)؛ جن و انس را تنها برای این آفریدم  که عبادتم کنند.

این آیه روشن ترین و گویاترین آیه ای است که هدف از آفرینش انسان را بیان می کند. اما روشن است که هر کس به مقدار شناخت و معرفتی که به خدا دارد او را اطاعت و بندگی می کند و کمترین مقدار بندگی نیز نیاز به کمترین و حداقلی از شناخت و معرفت دارد، و اساساً درجات و ارزش بندگی نیز به مقدار شناخت بنده بستگی دارد .

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

14 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​روح، خلقتی اسرار آمیز دارد و موجودی است ملکوتی. روح انسان، دنیای عجیبی است ُپر از رمز و راز، که در جستجوی اصل خود به سوی حیات اوّلیه و خداوند تمایل دارد، امّا جسم مزاحم و مانع رسیدن روح به مقصد اصلی است. روح همانند نَفَس و باد به چشم سر دیده نمی­شود و قابل درک نیست، امّا حیات جسم به آن وابسته است. روح بسیار لطیف­تر و شفاف­تر از جسم مادّی است برای همین دیده نمی­شود. 
     تن ز جان و جان، ز تن مستور نیست      
      لیک کس را دیدِ جان دستور نیست

«بشر روح دارد و بدن، قلب دارد و قالب. در ناحیه­ی روح و قلب باید اطمینان و ایمان داشته باشد، حیران و سرگشته نباشد. در ناحیه­ی بدن و قالب باید مثل درختی بارور و پر ثمر باشد.»

عشق واقعی انسان پیوستن به اصل و در حضور معشوق قرار گرفتن است و نزدیک­ترین راه، راه وصل است، و سرنوشت آدمی از همین راه آغاز می­شود که مستقیم­ترین ونزدیک­ترین راه­هاست. جسم، همواره مایه­ی دردسر و نگه داشتن انسان در منجلاب است، جسم زندان روح است. انسان عاقل، هرگز به جسم خدمت نمی­کند. چرا که از فریب و حیله­های جسم و نفس امّاره آگاه و باخبر است. شرط زندگی در جهان باطن بریدن از جهان ظاهر و به اصطلاح در فنای جسم کوشیدن است. باید بدانیم که روح ما اسیر و زندانی جسم است و می­خواهد از زندان تن بگریزد و به سوی معشوق روان گردد. عشق واقعی انسان پیوستن به اصل و در کنار معشوق قرار گرفتن است. حرکت اصیل انسان، حرکت در روح، معنویت و فطرت خویش است. انسان آن مسیر با شکوه را رها کرده و خود را در چنگال این دنیای خاکی اسیر کرده است.

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است!!!

14 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

ولایت تکوینی

اگر كسی گفته «ولایت تكوینی» یعنی این؛ نگفته خدا كار عالم را العیاذ باللّه به یك انسان واگذار كرده و خودش رفته گوشه ای نشسته. چنین چیزی محال است. ولایت تكوینی یعنی اصلاً قدم اول عبودیت ولایت است ولی درجه به درجه. (ولایت یعنی تسلط و قدرت. ) درجه ی اولش این است كه مالك این دست می شوید، مالك این چشم می شوید، مالك این گوش می شوید، مالك پای خودتان می شوید، مالك غرایز خودتان می شوید. قدم دوم، مالك اندیشه ی خودتان می شوید، مالك نفس خودتان در مقابل بدن خودتان می شوید. قدم به قدم پیش می روید تا می رسید به آنجا كه یك تسلطی هم بر جهان تكوین پیدا می كنید. دیگر این حرفها را ندارد. این حرفها منتهای بی شعوری و بی معرفتی است. ما علی را به این جهت دوست داریم و به این جهت شیفته ی علی هستیم كه در فطرت بشر این موضوع نهفته است. [علی یعنی ] آن كه از خود بیخود شده است، آن كه دیگر خودی در جهان او وجود ندارد، هرچه هست خداست و جز خدا چیز دیگری در بساط او نیست .

 نظر دهید »

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است !!!

14 خرداد 1397 توسط زهره صالحيان لنجي

​گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند


کس به میدان درنمی آید سواران را چه شد


رابطۀ میان پرستش و کرامت

واژۀ پرستش در زبان فارسی به عنوان ترجمه واژۀ عبادت به کار می رود.عبادت به معنای  نهایت فرمانبرداری، خضوع و انعطاف پذیری انسان در برابر خداست. در زبان عربی برای «جاده راهوار و آماده» از جمله «طَریقٌ مُعَبَّد» استفاده می کردند. یا درباره «فلان شتر رام و آماده برای سواری» می گفتند: «بَعیرٌ مُعبَّد». پس انسان عبد و معبَّد یعنی کسی که در برابر خدا رام و تسلیم و مطیع است و هیچ عصیان، تعدی و مقاومتی ندارد. به عبارت دیگر یک  عابد و پرستش گر همۀ وجود خود را در اختیار دستورها و فرمان های الهی می گذارد.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تربیت فرزند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس